واژه انتزاع در هنرهای تجسمی به معنی استرلیزه کردن، خلاصه کردن و ساده
کردن از لحاظ فرم میباشد. در اینجا به سخن پل سزان پدر علم کوبیسم رجوع
میکنیم... پیشنهاد بر این است که اگر تازه کار نقاشی را شروع کرده اید یا
در کار فروش و
خرید تابلو نقاشی
هستید با خواندن این مطالب اطلاعات خود را افزایش دهید .« تمام اجزا
تشکیل دهنده محیط اطراف ما را میتوان در نهایت به فرمهای معکب- استوانه-
کره و مخروط ساده کرد که در نگاه 2 بعدی همان، مربع- مستطیل- دایره و مثلث
میباشد »از زمانی که انسان به هر نوع شروع به خلق اثر هنری نموده همواره
ذهنیتش در جدال بین واقعیت محیطی و انتزاع در چهارچوب آثار خلق شده خود
بوده است. انتزاع یکی از اصلیترین اصول در خلق اثر هنری است که در آثار
هنری دورانهای مختلف بشری از دوران غارنشین (مانند آثار به دست آمده از
دوران نوسنگی از غارهای اسپانیای شمالی و جنوب فرانسه) گرفته تا آثار دوران
جدید و گرایشهای انتزاعی پسانقاشانه کاملاً محسوس و مشخص است.در یک نگاه
کلی انتزاع را میتوان از لحاظ مفهوم نگاری به 2 دوره یا گروه تقسیم کرد:
انتزاع درونگرا و انتزاع برونگرا
-- انتزاع درونگرا اساسش بر مخفیکاری و پنهان کردن است و برای رسیدن به
اصل و مبدا آن باید از میان لایههای تودرتوی عرفان، ادبیات، فلسفه و دین
و در یک نگاه تاریخ اجتماعی بشر عبور نمود.این نوع انتزاع تا قبل از قرن
بیستم و ظهور مدرنیسم به نوعی تنها گونه نگرش به ساده کردن و استرلیزاسیون
در عالم هنرهای تجسمی بوده و بیشتر آثار خلق شده تا قبل از این تاریخ با
این نگرش همراه بوده است که نمونههای بارز آن در دورانها و مکاتب مختلف
نقاشی ایران قابل مشاهده است. نقاشی ایرانی که در اصل شاید تصویرسازی
ایرانی باشد در تمامی دوران خود از بغداد، تبریز، هرات، شیراز گرفته تا
قاجار و قهوهخانه و حتی نگرش حاکم بر هنر نوگرای ایرانی با پیشگامی مکتب
سقاخانه، تماماً بر بستری از ادبیات، عرفان، دین و فلسفه بنا نهاده شده که
با نگاه بز به آثار موجود از این دوران میبینیم که این آثار ایماژهایی است
که برای آثار ادبی برجسته مانند شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، بوستان و
گلستان سعدی، هفت اورنگ جامی و... طراحی و اجرا شده.از آنجا که ماهیت
ادبیات ما به خصوص در حیطه نظم بر اساس مخفی کاری، بیان غیرمستقیم و
تودرتو لابریتی شده و سرشار از صناعات ادبی (ایهامها، استعارهها،
سمبولها و...) میباشد. لذا زمانی که هنرمند در تلاشی برای خلق این فضا در
قالبی فرمالیستی به آفرینش میپردازد، چارهای جز انتخاب قلمی انتزاعی
(آبستره) ندارد تا بتواند جنبهها و معانی گسترده یک موضوع را یکجا و در
کنار هم آورده و در عین رعایت اصول و مبانی هنرهای تجسمی در کار خود روح
نقاشانه و تفکر تودرتوی فلسفی، عرفانی خالق (نویسنده) را در هم آمیخته
تا اثری ماندگار و بدیع خلق کند. تا هر بیننده عامی را به تحسین وا
دارد.البته در بررسی آثار نقاشان ایرانی حتی در مورد آثاری که بر اساس متن
کار نشده مانند آثاری که در مرقعها جمعآوری شده است و یا نقاشیهای تک
پرسوناژ که از دوران بهزاد به بعد رایجتر شد و در مکتب اصفهان، دوران صفوی
به اوج خود رسید همچنان آن قلم انتزاعی مشهود میباشد. و این شاید به این
دلیل است که چون تعلیم و یادگیری نقاشی به صورت سینه به سینه یا استاد
شاگردی بوده هنرمند ایرانی از روی نوعی عادتی به این سبک نقاشی میپردازد و
آن اختلافاتی که از لحاظ فرمیک در مکاتب مختلف دیده میشود به دلیل بروز
ذهنیتهای خلاقی است که آنها را به گونهای مبدا مکتب یا صاحب سبک در
نقاشی ایرانی تلقی میکنیم. مانند جنید نقاش در مکتب تبریز و یا
کمالالدین بهزاد در هرات و فرهاد نقاش در مکتب شیراز ولی این سخن به معنی
رد خلاقیت و ابتکار در نقاشی ایرانی نیست. بلکه تنها تلاشی است برای باز
کردن دیدگاهی نو در درک بهتر سبکشناسی و محتوی این گونه آثار.البته نقاشی
ایرانی از زمان حمله مغول بسیار تحت تاثیر هنر شرق قرار گرفت و عناصر هنر
چین مانند ابرها و حتی نوع پردازها در صورت و پس زمینه کوهستانی و نیز
تزئینات لباسها و... با هنر ایرانی درهم آمیخته است.ولی باید دانست که این
عناصر چینی، خود براساس نوعی نگرش فلسفی و درونگرا شکل گرفته که به زمان
کونفسیوس ولائوتسه باز میگردد. و شاید به همین دلیل توانسته، همخوانی و
هماهنگی عجیبی با عناصر هنر ایرانی برقرار کرده و نه تنها ضربهای به
ساختار نقاشی ایرانی وارد نشده بلکه باعث پیشروی و بروز خلاقیتهای نو در
آن شده است. البته این نوع ابهام و مخفیکاری خاص نه تنها در حیطه نقاشی
بلکه در جنبههای دیگر هنر از جمله معماری ایرانی، اسلامی نیز مشهود
میباشد.که به صورت خیلی ساده در حیاطهای مرکزی و بیرونی و اندرونیهای
خانههای ایرانی کاملاً هویدا است و حتی در مورد ساختمانهای مذهبی مانند
امامزادهها کاملاً مشهود میباشد. مثلاً (فشای نیمه شفاف که به عنوان ضریح
دور تا دور سنگ قبر کشیده شده امکان دست رسی مستقیم و غیرمستقیم را توامان
برای فرائز فراهم آورده که این فضا خود برگرفته از همان نگرش درونگراست.
-- انتزاع برونگرا که اساس آن بر بیان صریح، مستقیم و بیواسطه میباشد . این نوع انتزاع خود از 2 دیدگاه کلی تشکیل شده است:
- تبدیل ظواهر طبیعی به صور ساده شده .
- ساختن اثر هنری با عناصر ناشبیهساز.
در روش اول که به گونهای بیانگذار تئوری آن پل سزان میباشد. استرلیزاسیون
با نگاهی فرمالیستی همراه است. در این نوع انتزاع هنرمند به کمک تفکر
شاعرانه و روح نقاشانه در پی ایجاد اثری است که هر چه مستقیم و بیواسطهتر
بتواند ذهنیت و نگرش خود را به بیننده منتقل کند.تبدیل ظواهر طبیعی به صور
ساده شده خود به 2 روش صورت میگیرد:
1- با حذف جنبههای عارضی و خاص، صور اساسی و عام اشیا مجسم میشود. این
نگرش در استرلیزاسین فرمیک را میتوان در آثار، پل سزان و نیز پل کله
مشاهده کرد.
توجه: (در این نوع سبکبندی از لحاظ انتزاع، سبکهای هنری رایج مانند
کوبیسم، اکپرسیونیسم و... کنار گذاشته شده و بدون توجه به آنها، آثار با
دیدگاهی نو طبقهبندی میشوند)
2- با زبده گزینی از ظاهر اشیا و صحنههای طبیعی، ساختاری مستقل تشکیل شده
از شکلها و رنگها پدید میآید. که دارای جاذبه زیبایی شناسی مستقل
میباشد. در این روش هنرمند با زیرکی خاص خود آن اجزائی از ظاهر اشیا و
صحنهها را انتخاب میکند که بیننده با دیدن آن به صورت صریح به اصل و اساس
موضوع پی میبرد. مانند آثار ژرژه بسیر و کنسانتین برانکوزی.گروهی از
نقاشان از عناصر ناشبیهساز در آثار خود استفاده کرده و استرلیزاسیون را نه
تنها در حیطه فرم بلکه از نظر مفهومی نیز تجربه کردهاند. این گونه نگرش
انتزاعی را میتوان در آثار هنرمندان اکسپرسیونیسم انتزاعی جستجو کرد.
البتهگونههای مختلف نگرش به انتزاع را میتوان در 2 قالب دیگر نیز بررسی نمود:
1- رمانتیک، انداموار
2- کلاسیک، هندسی
در انتزاع رمانتیک، انداموار آثار به گونهای فیگوراتیو میباشند و با
اینکه شاید از نظر فرمیک در وحله اول پیچیده و گنگ به نظر آید ولی با کمی
دقت میتوان به ماهیت آن پی برد. آثار کاندینسکی، هانس آرپ و باربارا هپ
ورث را میتوان در این گروه طبقهبندی کرد. انتزاع کلاسیک، هندسی خواستگاهش
را میتوان در 1917 جستجو کرد که با به وجودآمدن مکتب داستایل توسط تووان
دوزبرخ هلندی و انتشار مجله داستایل و مقاله معروف پیت موندریان در این
مجله با عنوان نئوپلاستیسیسم میتوان در آثار برخی از هنرمندان
کانتراکیتویست (در حجم) و سوپره ماتیسم معادل آن در نقاشی ونیز آثار جنبش
انتزاع گرایی پسانقاشانه (هنرمندان فعال در مکاتب میدان رنگ، کناره بارز
و...) مشاهده کرد.آثار هنرمندانی چون پیت موندریان، کازمیر مالویح، نئوم
گابو، جزف آلبارز، ریشارت لوزه، مادرول، روزولت کلی، پیترهالی، آل هلد را
میتوان در این گروه طبقهبندی کرد. همانطور که ذکر شد از لحاظ نوع نگرش
انتزاعی هر هنرمند میتوان تقسیمبندی جدیدی جدای از سبکهای رایج در زمینه
هنرهای تجسمی انجام داد. این تقسیم بندی مرزهای زمانی و مکانی را درهم
شکسته ولی در عین حال نوعی بیهویتی نسبت به سبکبندیهای رایج دارد. و به
راحتی نمیتوان در مورد آن تصمیم گرفت و در مورد آثار هر هنرمند اظهار نظر
قطعی نمود. کما اینکه ممکن است بعضی از آثار یک هنرمند در یک گروه و بعضی
در گروه دیگر قرار گیرد.
یکشنبه 16 آبانماه سال 1395 ساعت 11:27 ب.ظ