دانستنیها

دانستنیها

در این وبلاگ مقالات و خبرهای مفید قرار داده میشود
دانستنیها

دانستنیها

در این وبلاگ مقالات و خبرهای مفید قرار داده میشود

گردشگری وحشت: جادوگر بل، نماد تسخیر شدگی در آمریکا (قسمت دوم)

در سال ۱۸۱۷، روزی جان بل متوجه حضور حیوانی عجیب شد که درست در میان مزرعه‌ی ذرتش نشسته و جا خوش کرده بود، اما حال او با دیدن چهره‌ی حیوان دگرگون شد، چرا که بدنش شبیه سگ و سرش شبیه خرگوش بود. بل بارها به حیوان شلیک کرد، اما جانور ناپدید شده بود. در آن زمان آقای بل تصور کرد که این فقط یک حادثه بوده است، دست کم تا بعد از صرف شام دیگر حتی به آن مواجهه فکر هم نکرد، اما بعد او از بیرون خانه‌اش صداهایی شنید که مرتب تکرار می‌کردند: «خیانت خیانت» این صداهای مرموز همچنان ادامه داشتند و هر شب آرامش را از خانواده بل سلب می‌کردند. این مطلب برگرفته از تور آگرا نوروز 96 است .
جان و پسرانش اغلب به بیرون از منزل می‌دویدند تا مجرم را دستگیر کنند و همیشه نیز دست خالی بازمی‌گشتند. در هفته‌های بعد، کودکان بل وحشت‌زده از خواب بیدار می‌شدند و از موش‌هایی شکایت داشتند که ظاهرا آنها را حین خواب گاز گرفته بودند. مدت کوتاهی بعد از این واقعه، این بار کودکان از آزار و اذیتی جدید شکایت داشتند، ظاهرا کسی نیمه شب ملحفه را از روی آن می‌کشید و یا بالش به سمت آنها پرت می‌کرد. با گذشت هر روز اوضاع وخیم و وخیم‌تر می‌شد، خانواده بل اکنون نجواهایی عجیب و ترسناک می‌شنیدند که آن قدر ضعیف بود که فهم آن بسیار مشکل بود، گویی پیرزنی آرام آرام زیر لب آوازی را زمزمه می‌کند. اما مواجه‌ی خانواده بل با این موجود نامرئی رفته رفته به سمت خشونت پیش می‌رفت و اکنون «بتسی»، جوان‌ترین دختر خانواده توسط این موجود نامرئی مورد حملاتی وحشیانه قرار می‌گرفت. ظاهرا کسی موهای دخترک را می‌کشید و پی در پی به او سیلی می‌زد و سرانجام او را در حالی رها می‌کرد که جان دستانش روی صورت و بدن دخترک به وضوح قابل مشاهده بود. تا آن زمان، آقای بل از خانواده‌اش خواسته بود که این ماجرا را همچون یک راز نزد خود نگاه دارند اما با شروع این موج جدید حملات، او دیگر تعلل را بیش از این جایز ندانسته و تصمیم گرفت این راز مصیبت بار خانوادگی را با نزدیک‌ترین دوست و همسایه‌اش  «جیمز جانستون» (James Johnston) مطرح کند. جانستون و همسرش برای درک بهتر از ماوقع، شب را در منزل بل‌ها گذراندند، جایی که آنها نیز همچون خانواده‌ی بل تمامی این تجربیات سخت و وحشت‌آور را تجربه کردند. در ابتدا ملافه از روی آقای جانستون کشده شد و دستی نامرئی بارها به او سیلی زد و در نهایت آقای جانستون را از تخت به بیرون پرتاب کرد. مرد بیچاره وحشت‌زده دیگر طاقت نیاورد و فریاد زنان گفت: «به نام خدا بگو تو کی هستی و چه می‌خواهی؟ اما پاسخی دریافت نکرد، اما در عوض باقی شب در فضایی آرامش بخش گذشت. اما این آرامش پیش از طوفان بود و از روز بعد همه چیز وحشتناک‌تر شد.در بخش نخست این مطلب با آغاز مجرای خانواده بل که گرفتاری نفرینی شوم شده بودند آشنا شدیم. در ادامه ماجراهای ترسناک این خانواده را دنبال می‌کنیم. صدای موجود ناپیدا با گذشت زمان قوی و قوی‌تر شده بود و اکنون می‌شد تمامی کلمات را درک کرد. او گاهی شعر می‌خواند و یک بار حتی شروع به بیان یک نقل قول کرد که واقعا جالب توجه بود، چون این بار به جز خانواده‌ی بل، فردی کیلومترها دورتر هم آن را شنید. این فرد ژنرال اندرو جکسون بود. «جان بل جونیور»، «دروری» و «جسی» پسران ارشد آقای بل، هر سه در جنگ نیو اورلئان تحت فرماندهی ژنرال جکسون جنگیده بودند. در سال ۱۸۱۹ جکسون تصمیم گرفت تا به مزرعه بل رفته و ببیند که ماجرا از چه قرار است. به همراه جکسون به جز چندین مرد، یک واگن بود که توسط اسب کشیده می‌شد. اما به محض رسیدن به مزرعه ناگهان واگن متوقف شد، گویی اسب‌ها توان کشیدن آن را نداشتند. بعد از چندین تلاش ناموفق و سعی برای تشویق اسب‌ها به کشیدن گالری، سرانجام جکسون رو به هم قطارانش کرد و گفت که به نظرش این مسئله باید زیر سر جادوگر بل باشد. در همان زمان صدایی زنانه نجوا کنان به جسکون گفت که آنها باید به حرکت خود ادامه دهند و او دوباره آنها را بعداز ظهر همان روز ملاقات خواهد کرد. جکسون و افراداش به حرکت‌شان ادامه داده و به منزل بل رسیدند. همان روز جکسون و جان بل به تفصیل در مورد سرخپوستان و دیگر موارد بحث و گفتگو کردند در حالی که جکسون چشم انتظار بود ببیند جادوگر بل قرار است چگونه خود را نشان دهد.جادوگر خشمگین مرد دروغگو رو با گاز گرفتن تنبیه کرده و سپس او را پیش چشم همگان از خانه به بیرون پرتاب کرد .بعد از گذشت چند ساعت، یکی از افراد جکسون ادعا کرد که یک رام کننده‌ی جادوگر است و حتی اسلحه‌ای درخشان را به بقیه نشان داد و ادعا کرد که با گلوله‌ی نقره این سلاح می‌توان هر موجود شیطانی را کشت. او در ادامه افزود علت تأخیر جادوگر در نشان دادن خود، وجود همین گلوله ساخته شده از نقره است، چرا که جادوگر هم ترسیده و حساب کار خود را کرده است.درست بعد از گفتن این سخنان بود که مرد ناگهان شروع به نعره کشیدن و تکان دادن بدن خود کرد و ادعا نمود کسی مرتبا در حال گاز گرفتن و فرو کردن سوزن در بدون او است و بعد ناگهان گویی کسی به مرد لگد زده و او را از خانه به بیرون پرتاب کرد و صدای خشمگینی به گوش رسید و اعلام کرد که آیا شیاد دیگری در گروه جکسون است؟