دانستنیها

دانستنیها

در این وبلاگ مقالات و خبرهای مفید قرار داده میشود
دانستنیها

دانستنیها

در این وبلاگ مقالات و خبرهای مفید قرار داده میشود

برای ساختن دنیائی نو باید عاشقانه جنگید

 


داستان کوتاه مهلت خدا برای زندگی


A 45 year old woman had a heart attack and was taken to the hospital. While on the operating table she had a near death experience. Seeing God she asked "Is my time up?" God said, "No, you have another 43 years, 2 months and 8 days to live.

"Upon recovery, the woman decided to stay in the hospital and have a Face-lift, liposuction, breast implants and a tummy tuck. She even had someone come in and change her hair colour and brighten her teeth!

Since she had so much more time to live, she figured she might as well make the most of it. After her last operation, she was released from the hospital.

While crossing the street on her way home, she was killed by an ambulance. Arriving in front of God, she demanded, "I thought you said I had another 43 years? Why didn't you pull me from out of the path of the ambulance?"

God replied: "I didn't recognize you .


یک خانم 45 ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود . در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.

در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد کشیدن پوست صورت-تخلیهء چربیها(لیپو ساکشن)-عمل سینه هاو جمع و جور کردن شکم . او حتی کسی رو داشت که بیاد و موهاشو رنگ کنه و دندوناشو سفید کنه !!.

از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو او تصمیم گرفت که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد.بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد

در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد . وقتی با خدا روبرو شداز او پرسید:: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

خدا جواب داد :من شمارو تشخیص ندادم!!!"

امان از دست ما خانوما اینروزها با این عملهای زیبایی دیگه خدا هم ما رو نمیشناسه 


**********************************************************

 داستان کوتاه مرد و پیله کرم ابریشم



small crack appeared on a cocoon. A man sat for hours and watched carefully the struggle of the butterfly to get out of that small crack of cocoon

 Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and couldn’t go on trying. The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled.

 The ma continued watching the butterfly. He expected to see her wings become expanded to protect her body. But it didn’t happen! As a matter of fact, the butterfly had to crawl on the ground for the rest of her life, for she could never fly.

 The kind man didn’t realize that God had arranged the limitation of cocoon and also the struggle for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable her to fly afterward.

 Sometimes struggling is the only thing we need to do. If God had provided us with an easy to live without any difficulties then we become paralyzed, couldn’t become strong and could not fly.

 

 

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظلاهر شد. مردی ساعت ها با دقت  به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.

مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به این صورت که مایع خاصی از بدنش ترشح می شود که او را قادر به پرواز می کند.

بعضی اوقات تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام دهیم. اگر خدا آسودگی بدون هیچگونه سختی را برای ما مهیا  کرده بود در این صورت فلج می شدیم و نمی توانستیم نیرومند شویم و پرواز کنیم.



این روزا به ندرت عشق واقعی پیدا میشه

سلام این دو داستان کوتاه رو به همه شما تقدیم میکنم و آرزو میکنم تاثیر خوبی داشته باشه روی بعضیها

**********************************************************

بیمارستان

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.


*****************************************************


خرید شوهر

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.

این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند.

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.
در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود: “این مردان، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند.”
دختری که تابلو را خوانده بود گفت: “خوب، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟”

پس به طبقه  بالایی رفتند…

در طبقه  دوم نوشته بود: “این مردان، شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند.”

دختر گفت: “هوووومممم… طبقه بالاتر چه جوریه…؟”
طبقه  سوم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند.”

دختر: “وای…. چقدر وسوسه انگیر… ولی بریم بالاتر.” و دوباره رفتند…

طبقه  چهارم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند. دارای چهره ای زیبا هستند. همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند”
آن دو واقعا به وجد آمده بودند…
دختر: “وای چقدر خوب. پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟”

پس به طبقه  پنجم رفتند…

آنجا نوشته بود: “این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!”


دیگه نتیجه گیری با خودتون

ما همیشه یکی رو داریم که فراموشش کردیم!

مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.

سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.


*****************************************************************


توجه ......طالع بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد

 
طالع بینی سال 89 برای متولدین تمام سالها
 
سری به طالع‌بینی چینی می‌زنیم تا ببینیم برای متولدین سال‌های مختلف در سال ببر، چه سرنوشتی رقم خورده است. البته درست است که این پیش‌بینی‌ها براساس حرکت ستارگان و برخی عناصر طبیعی صورت می‌گیرد اما به هرحال گفته می‌شود این که هر فرد در چه ساعتی یا چه سالی به دنیا آمده هم‌چنین وجود سایر عناصر بر سرنوشت او بی‌تاثیر نیست.
 
اما متولدین سال ببر (۱۹۹۸ – ۱۹۸۶- ۱۹۷۴- ۱۹۶۲- ۱۹۵۰-) این سال را چگونه سپری می‌کنند؟
گفته می‌شود که هرچند امسال سال ببر است ولی سال خوبی برای متولدین این سال نیست. اتفاقات و پیش‌آمدها در این سال به بیشترین حد خود می‌رسد و این افراد باید از هرگونه ریسک و خطر پرهیز کنند. هم‌چنین پیش آمدها آن‌چنان که انتظار می‌رود، پیش نمی‌رود و به متولدین این سال توصیه می‌شود در سال ببر به صورت گروهی فعالیت کنند و از توانمندی‌های دیگران بهره ببرند.
 
برای متولدین سال خرگوش( یا گربه) (۱۹۹۹- ۱۹۸۷- ۱۹۷۵ – ۱۹۶۳ – ۱۹۵۱ ) این سال، سال خوبی از نظر مالی پیش‌بینی می‌شود به‌ویژه برای آنان که شاغل هستند. مجردهای متولد سال خرگوش در سال ببر شانس خوبی برای یافتن همسر ایده‌آل خود دارند اما به متولدین متاهل این سال توصیه می‌شود در سال ببر به دنبال وسوسه‌های خود نروند! افراد متولد این سال، سال ببر را بسیار پر انرژی و مثبت طی می‌کنند و بهتر است مراقب خوراک و سلامتی خود در این ارتباط باشند چراکه تغذیه نابجا و نامناسب سلامتی آن‌ها را مورد تهدید قرارداده و دچار سوء هاضمه می‌کند.
 
متولدین سال اژدها (۲۰۰۰ – ۱۹۸۸ – ۱۹۷۶ – ۱۹۶۴ – ۱۹۵۲ ) در سال ببر با تنهایی روبرو هستند. افراد مجرد متولد این سال که درپی یافتن همسر دلخواه هستند کار بسیار سختی را پیش گرفته اند. متاهل ها در رابطه با همسرشان ممکن است با روزمرگی روبرو شوند. افراد متولد این سال در سال ببر از نظر سلامتی با مشکلاتی روبرو می شوند و از نظر شغلی و مالی حرکتی کند دارند. اگرچه این افراد از نظر شغلی و تجاری از طرف دوستان مورد حمایت قرار می گیرند.
 
اما متولدین سال مار(۲۰۰۱ – ۱۹۸۹- ۱۹۷۷- ۱۹۶۵- ۱۹۵۳) نیز سال خوبی از نظر سلامتی و مالی دارند. تعدادی تغییر شغل می‌دهند و تعدادی از نظر شغلی ارتقاء می‌یابند. روابط بسیار خوبی با دیگران برقرار می‌کنند و اگر مجرد هستند، ازدواج می‌کنند. این افراد نیز باید مراقب سلامت خود باشند تا به آنفلوانزا مبتلا نشوند.
 
 
برای متولدین سال اسب (۲۰۰۲ – ۱۹۹۰ –۱۹۷۸ – ۱۹۶۶ – ۱۹۵۴ ) نیز سال ببر، سال خوبی از نظر سلامتی و شغلی است. هم‌چنین آن‌ها از انرژی‌های مثبت و یاری منابع داخلی بهره می‌برند و علی‌رغم این که در روابطشان تغییری دیده نمی‌شود اما زندگی همراه با آرامش و صلح را سپری می‌کنند.
 
اما متولدین سال بز( ۲۰۰۳ – ۱۹۹۱– ۱۹۷۹- ۱۹۶۷ – ۱۹۵۵ ) در این سال دارای فرشته محافظی هستند که به آن‌ها در زمینه توانگری و شغل کمک شایانی می‌کند. هرچندکه این افراد از نظر فیزیکی و روحی دچار مشکلاتی می‌شوند. به این افراد توصیه می‌شود به کلاس‌هایی هم‌چون یوگا یا مدیتیشن بروند تا از اضطراب‌های آنان کاسته شود. در روابط اینان نیز تغییر محسوسی دیده نمی‌شود و در مجموع کشتی آن‌ها به آرامی حرکت می‌کند.
 
برای متولدین سال میمون (۲۰۰۴ – ۱۹۹۲ – ۱۹۸۰ – ۱۹۶۸ – ۱۹۵۶) سال ببر سال سخت و دشواری است. چراکه در این سال تغییرات شغلی هم‌چنین تغییراتی در روابط صورت می‌گیرد. اما فرصت‌های خوبی برای مسافرت و ملاقات با سایر افراد بوجود می‌آید. بهتر است این افراد مراقب بروز تصادف در این سال باشند.
 
برای متولدین سال خروس (۲۰۰۵ – ۱۹۹۳- ۱۹۸۱ – ۱۹۶۹ – ۱۹۵۷) این سال، سالی خوب و سرشار از خوش‌شانسی از نظر مالی و شغلی است. از طرفی آرامش بر روابطشان حکم‌فرماست بدون هرگونه مشکلی. شانس یافتن همسر مطلوب برای افراد مجرد متولد این سال در سال ببر زیاد است و به خانواده افراد متاهل فردی اضافه خواهدشد. این افراد از بیماری مزمن کوچکی رنج می‌برند و بهتر است از هرگونه ریسکی خودداری کنند. بروز یک تصادف نیز برای آنان پیش بینی می‌شود.
 
متولدین سال سگ (۲۰۰۶ – ۱۹۹۴ – ۱۹۸۲ – ۱۹۷۰ – ۱۹۵۸ ) سال ببر را به خوبی سپری می‌کنند، از نظر شغلی و شکوفایی مالی. هم‌چنین روابط آنان از هرجهت مطلوب است. هرچند که این افراد باید بسیار مراقب و محتاط باشند چراکه تصادفی خواهند داشت. از طرفی گفته می‌شود که شاید این افراد به بیماری‌های مزمن ریه مبتلا شوند و انرژی آن‌ها کاهش یابد و ضعیف شوند ولی باید در اهدافشان جدی‌ و کوشاتر باشند.
 
اما متولدین سال خوک (۲۰۰۷ – ۱۹۹۵– ۱۹۸۳– ۱۹۷۱ – ۱۹۵۹) چه سرنوشتی در انتظارشان است؟ سال ببر برای متولدین این سال، سال بسیار خوبی پیش‌بینی شده‌است. بخت و اقبال با آنان همراه است و از نظر شغلی نیز بسیار عالی است. هرچند که آنان باید از نظر سلامتی بسیار مراقب خود باشند و از افراط کردن پرهیز کنند. این گروه از افراد از سوی دوستان خود در شغل و محل کارشان مورد حمایت قرار می‌گیرند و بهتر است با دیگران بخشنده و مهربان باشند تا آینده بهتری در انتظار آنان باشد.
 
متولدین سال موش (۲۰۰۸ – ۱۹۹۶ – ۱۹۸۴ – ۱۹۷۲- ۱۹۶۰ ) سال ببر را به خوبی سپری نمی‌کنند. اینان باید مراقب سلامتی خود باشند چه از نظر فیزیکی و چه از نظر فکری و روحی. آن‌ها که تلاش و تحرک بیشتری دارند آینده بهتری نیز در انتظارشان است. این بدان معنی است که کسانی که در زمینه فروش فعالیت می‌کنند، می‌توانند موانع بد را پشت سر گذارند.
 
و اما متولدین سال گاو نر (۲۰۰۹ – ۱۹۹۷ – ۱۹۸۵ – ۱۹۷۳ – ۱۹۶۱ – ۱۹۴۹ )
متولدین این سال در سال ببر دارای محافظ و حامی خوبی هستند و از نظر شغلی سال خوبی را پیش رو دارند. برای افراد متاهل سال خوبی برای فرزنددار شدن است. متولدین این سال نیز باید مراقب سلامتی خود باشند. آنان در این سال بیماری روحی با اضطراب و استرس را تجربه می‌کنند.
 
سال ببر
ببر یک عصیانگر و شورشی ناراضی است، او با شتاب زدگی خاص خودش، همیشه علیه قدرت های برتر طغیان می کند و سرکشی و نارضایتی با خونش در آمیخته است. ببر دوست دارد سردمدار باشد؛ ولی متاسفانه شایستگی و برازندگی رهبری را ندارد.
ببراو همیشه اولین کسی است که شعار حرکت کردن می دهد. اما در کسب و کار، عشق و جنگ، احتیاط حکم می کند که دیگران کورکورانه از او پیروی نکنند و حتی گاهی او را از حرکت باز دارند.
راه افتادن به دنبال ببر، می تواند شروع فاجعه ای بزرگ باشد. او همیشه در پی ماجراجویی است و گاه خواسته هایی غیر منطقی و دور از احتیاط و بدون مسؤولیت دارد؛ اما ایستادگی در برابر ببر نیز بسیار مشکل است؛ زیرا شخصیت گیرایی دارد و ظاهر نافذ و پرهیبتش نمود ویژه ای به او می بخشد.
 
مردم خواه نا خواه به او احترام می گذارند و حتی دشمنان او نیز از این قاعده بر مستثنی نیستند. ببر دوست دارد همه از او اطاعت کنند؛ اما از این که خود فرمانبردار کسی باشد، بیزار است و هیچ کس را شایسته آن نمی داند که به او دستور بدهد. ببر اگر بتواند پیش از دست زدن به هر کاری اندکی بیندیشد و به نصایح اطرافیان گوش فرا دهد، قطعاً به موفقیت های چشم گیری خواهد رسید.
ببر بنا بر روحیه جنگ جویی خود، با خشونت و بی باکی، به هر قیمت، بر سر اعتقاداتش پا فشاری می کند، او سر سخت، لجوج و همواره ستیزه جوست.
هر چند ببر گاهی خودخواه است؛ اما می تواند دست و دلباز، با سخاوت و حتی ایثار گر هم باشد. همیشه به یاد داشته باشید که ببرها باریک بین و تیز هستند و به کسی اعتماد نمی کنند.
ببر همیشه جویای رهبری، با وضع موجود در ستیز و با قدرت حاکم در کشمکش است و از تمام افرادی که به دنبال زندگی آرام و بی دردسر هستند، نفرت دارد.
جای تعجب اینجاست که هنگام اخذ تصمیم های مهم دچار شک و تردید می شود و چندان این دست و آن دست می کند که دیگر کار از کار گذشته باشد. رفتار او به عنوان یک فرمانده نظامی یا سرپرست واحد صنعتی، در خور تحسین است.
چه بسا ببر مجرمی مخوف از کار درآید؛ زیرا به کارهای خطرناک و پر هیجان علاقه مند است. خانم ببرها نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنها اغلب در راه اصلاح طلبی و سنّت شکنی پیش قدم می شوند و برای آنچه درست می پندارند،‌ مبارزه می کنند.
ببر حرص چندانی به مال و ثروت ندارد؛ اما ممکن است پول زیادی به دست بیاورد. او بیش از دیگران اهل عمل است،‌ و بخت نیز با او یار است؛ زیرا مادر روزگار چنین فرزندانی کمتر بزاید ( ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۲۶ « سال ببر » به دنیا آمد و هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که او روزی به سلطنت برسد. )
در حقیقت او جنگجویی تیزبین، زودرنج و درون نگر است. ببر هر گاه درگیر مسائل بزرگ عشقی شود، آن قدر پر شور و حرارت می شود که به ندرت ممکن است شادی های عشق را لمس و درک کند. خانم ببرها نیز ممکن است تجربه ها و ماجراهای عشقی فراوانی داشته باشند که اغلب پایان خوشی ندارد.
ببر می تواند با اسب درستکار زندگی آرام و خوشی داشته باشد. زندگی مشترک ببر و اژدها که آمیزه ای از قدرت و آینده نگری است – بسیار پر شور و جالب خواهد بود. سگ نیز در فراز و نشیب زندگی در کنار ببر باقی می ماند و او را در رسیدن به آرمان هایش یاوری می کند.
ببر باید از مار حسابگر و دور اندیش و نیز از میمون آزار دهنده و موذی دوری کند. میمون ماهرانه ببر را در عرصه عشق و کار بازیچه دست خود قرار می دهد و ممکن است باعث آزار او شود.
گاو هم نمی تواند با ببر به سر برد؛ زیرا قوی تر از ببر است و به او می تازد تا نابودش کند. اگر گاو و ببر زیر یک سقف زندگی کنند؛ بهتر است ببر پیش از نابود شدن خانه را ترک کند.
گربه نیز هرگز نمی تواند با ببر در یک خانه به سر برد. افسانه ای چینی می گوید که روزی گربه برای اذیت کردن ببر از بلندترین شاخه های درختی بالا می رود و ببر به خاطر وزن سنگین خود از عهده صعود بر نمی آید و گربه به هدف خود می رسد .
با این حال، گربه و ببر یک دیگر را خیلی خوب درک می کنند زیرا در واقع هر دو از تیره گربه سانان هستند.
دوران کودکی ببر آرام و بی دردسر خواهد گذشت اما دوره دوم زندگی او با خطرات و هیجان همراه خواهد بود. در این دوره از زندگی، ببر با مشکلات مالی، خانوادگی، عاطفی و ازدواج دست به گریبان است.
هر چند هیچ یک از این مشکلات او را از پا در نخواهد آورد اما اگر با مهارت آنها را از سر راه بر ندارد چه بسا که پیامد آن در دوره سوم زندگی برایش مشکل ساز شود. اگر ببر از عهده حل مشکلات بر آید و به پیری برسد،‌روزگار کهنسالی را با آرامش و آسایش سپری خواهد کرد.
این که ببر در روز یا شب متولد شده باشد، در چند و چون سرنوشتش تاثیر بسزایی دارد. ببرهای شب، به خصوص آنهایی که نیمه شب به دنیا آمده باشند تا اندازه ای از گرفتاری های زندگی مصون خواهند بود و نسبت به ببرهایی که در روز، به ویژه نیمه روز متولد شده اند، زندگی بی دغدغه تری خواهند داشت.
به هر حال، زندگی ببر پر از ماجرا و خطر است و تفاوت در ساعت زاده شدن زندگی راحت و آسانی برای او به ارمغان نخواهد آورد اما ببر از آن بیدها نیست که با این بادها بلرزد و اساساً راه دیگری ندارد. او خواهان تحولات گوناگون، هیجان، شور و حرارت است و زندگیش نیز به همین صورت خواهد بود. ماجراجویی بارها او را به خطر کردن در زندگی خواهد کشاند. چه بسا که با مرگی ناگهانی و دلخراش از دنیا برود.
با همه آنچه گفته شد، ببر در فرهنگ مردمان مشرق زمین، نماد خوش اقبالی و کامیابی است و هیچ کس به اندازه او بهره از کام دل بر نمی گیرد.
ببر برای آسیایی ها شگون دارد و تداعی کننده قدرت برتر و نماد آسودگی و امنیت در زندگی انسان هاست. وجود یک ببر در خانه، احتمال بروز دزدی، آتش سوزی و آزار ارواح خبیث را به حداقل می رساند.
اگر دو ببر سر همسری داشته باشند، سرانجام یکی از آنها مجبور شود خانه را ترک کند